آیینهای سنتی، سرمایهای اصیل از تمدن و فرهنگ هر دیار هستند كه باورها، رفتارها و داشتههای فرهنگی و اصالت هر قومی را در خود دارند وآیینها استمرار یك خاطرهاند و در حقیقت نوعی سنت برگزیده كه با برخورداری از قالبهای فكری، مذهبی، هنری به عنوان یك تفكر زاینده و پیش برنده از تمامی ظرفیتهای لازم برای اعتلای جامعه برخوردار هستند و به دلیل تولد بومی در خرده فرهنگها و بهرهمندی از جوهره ناب اصالت اسیر كهنگی نمیشوند و چون آینهای برمیتابانند.
سنت در لغت گرچه به معنای سیره و روش است اما از نظر محتوایی آیینها و رفتارهایی گفته میشود كه بر روی آن در هر جامعهای اجماع وجود دارد و اگرچه ریشه آداب وسنت در گذشته مردمان هر دیار است اما، پبوستهای اجتماعی و فرهنگی را در زمان حال تقویت كرده و به عنوان گفتمان پذیرفته شده و باور جمعی توده مردم، رنگ اصالت فرهنگی را بر رفتارها و نقشهای هر جامعه میزند.
در بازشناسی آیینهای سنتی میتوان گفت حوزهای از مناسك آیینی و رفتاری است كه درون خود نگهبانانی دارند كه كارشان تفسیر، تبیین و ترویج سنتها است.
یكی از كاركردهای مهم آیینهای سنتی تقویت همگرایی و خرد جمعی خرده فرهنگها است و از آنجا كه این مفاهیم در ظرف مناسك و رفتارهای خاص ریخته میشود در تخلیه هیجانهای هر جامعه، بهبود روابط عاطفی، تكالیف لایههای اجتماعی و باورهای پذیرفته شده هر قوم نقش اساسی دارد.
استان مركزی با تمدن هفت هزارساله، میراثدار گنجینه غنی آیینهای سنتی وباستانی است . سبقه تاریخی استان مركزی به زمان حكومت مادها میرسد و هم اینك در جای، جای این دیار تاریخ ساز با تمدن هفت هزار ساله یادگارهایی از بناهای فرهنگی و تاریخی موجود است و دركنار آن داشتههای معنوی و آیین و سنن نیز سینه به سینه حفظ شده است.مراسم کوسه نقالدی یکی از این آیینهاست.
آیین نخست کوسه ناقالی
استان مرکزی با گنجینه ای از آداب و سنت های کهن با قدمتی کهن، نسل به نسل خواستگاه نمایش کوسه ناقالدی شده تا به نسل حاضر رسیده و با آمدن بهار و رفتن سرمای زمستان که دیگر استخوان سوز نیست، بازیگران کوسه نقالدی در مدح نزدیک شدن بهاری دوباره شعر بخوانند.
مراسم کوسه ناقالی یا جشن چوپانان برای شکرگزاری یکی از رسومات مردم استان مرکزی است. این مراسم هر ساله در روستای خانآباد خمین چهل روز از زمستان گذشته و پنجاه روز به نوروز مانده یعنی دهم بهمن ماه در این روستا برگزار میشود. مردم معتقد بودند که آمدن کوسه ناقالی شگون دارد و با خود خیر و برکت به همراه میآورد و موجب باروری و زایش میشها و بزها میشود.
از سوی دیگر چوپانان و بعضاً افراد فقیر و بیچیزی که اجراکنندگان این مراسم بودند، از این راه چیزی به دست میآوردند تا زمستان را راحتتر بگذرانند. با فرارسیدن ایام ناقالی کودکان و نوجوانان و حتی مردم خوشحال میشدند.
چون بر این باور بودند که کمر زمستان شکسته و بهار نزدیک است و این مراسم موجب تفریح، سرگرمی و تفنن آنان نیز بوده است. این جشن در روزگاران قدیم مخصوص چوپانان و گلهداران بوده است.
دسته کوسه معمولا بین ۳ تا ۴ نفر بوده که کوسه جبه بلند نمدی را وارونه میپوشید و زنگولههایی به آن آویزان میکرد و زنگولههایی هم به دستان و زانوان داشت. صورت کوسه را سیاه میکردند و یک تکه پوست بزغاله هم به سر میکشید که در آن سوراخهایی برای دیدن و نفس کشیدن تعبیه شده بود. کمربندی از ریسمان و یا چرم پهن و یا پارچهای به صورت شال به کمر میبست که از آن زنگولههایی میآویخت، پاپیچ مخصوص چوپانان به پا و چوبدستی به دست و کلاه دو شاخ بر سر داشت.
زن کوسه یا عروس که پیراهنی زنانه بر تن و چادری بر سر داشت و هفت قلم آرایش شده بود و کفشهای زنانه (گالش لاستیکی) به پا میکرد و زنگولههایی به خود میبست و معمولا این نقش به عهده پسران نوجوان بین دوازده تا شانزده ساله بود. «تَکهها» دو نفر که هر کدام با بوته و یا جارو دو شاخ بر سر میبستند و چند زنگوله به همراه داشتند و توبره یا سطلی برای جمعآوری هدایا داشتند.
گروه یا دسته کوسه در حالی که عدهای به ویژه کودکان و نوجوانان آنها را همــراهی میکردند در کوچهها به گردش در میآمدند. کوسه در پیشاپیش گروه حرکت میکرد و با باز و بسته کردن دستها و تکان دادن بدن خود صدای زنگولهها را در میآورد، کوسه به در هر خانهای که میرسیــد وارد میشـد و بقیـه از پشت ســر او وارد میشدند و یکراست به سراغ در طویله گوسفنـدان میرفت و با چوبدستی ضربهای به در میزد با این اعتقاد که با ترسیدن گوسفندان، برهها در شکم گوسفندان تکان بخورند و سلامتیشان را اعلام کنند.
مردمان براین باور بودند آمدن کوسه به در طویله موجب آمدن خیر و برکت و باروری و زایش گوسفندان و بزها میشود کوسه سپس زنگولهها را دوباره به صدا در میآورد و میخواند:
نـاقـالـی گُــنه گُــنه
چِل رفته پنجا مانه
بـــزتــان بـره مــیزایه
میشتان بزغاله میزایه
گربهتان سگ توله میزایه
زنتان بچه میزایه
نـاقـالـی بـه ایـن بـزرگـی
کالا پالا نداره
مشـتـی رفتـه بـراش بـیاره
الله نگهش بداره
نـاقـالـی گُـنـه گُـنـه
چیزی باقی نمانه
بعد از آوازخوانی کوسه، عروس و کوســه با هم میرقصند، کمی بعد کوسه جلــو در طویلــه غش میکند، عروس بالای سر کوسه میآید و میخواند:
این دست گرم کوسه
ایـن پـای گـرم کـوسـه
والـا نـمُـرده کـوسـه
عروس ادامه میدهد ومیگوید :
بختم، بختم ـ
سوزن بدین بزنم بهرختم.
زن صاحبخانه سوزنی به عروس میدهد، زیرا اعتقاد دارند که اگر ندهند بدبختی و تیرهبختی به آن خانه روی میآورد. سپس مقداری گندم، برنج، قند، چای و تنقلات به زن میدهند. بعد صاحبخانه با خوراندن روغن حیوانی سبب حیات دوباره و زنده شدن کوسه و رقص دوباره او میشود. اوج جشن و هنرنمایی کوسه و همراهان در منزل کدخدا یا بزرگ ده است، در این خانه کوسه هنرنمایی را به حد کمال میرساند و سنگ تمام میگذارد و صاحب خانه مبلغی پول یا خوراکی به کوسه میدهد و کوسه میخواند:
دودمانـت بـرقـرار بـاد
سـایهات بـلنـد بـاد
در بعضی از روستاهای محلات مردم روز بعد از جشن میروند نزد کوسه و مقداری از غذا و خوراکیهای جمع شده را از او میگیرند و میخورند و بر این باورند که انجام این کار شگون دارد.
گزارش از عبدالله کریمی کارشناس ارشد علون سیاسی
انتهای پیام/
انتهای پیام/